بادیدن این تصویر،چی به ذهنتون خطور میکنه؟
یادش بخیر....
یادته وقتی بچه بودیم و با بزرگترا به زیارت می رفتیم شوق و ذوقمون توی صحن این بود که کَفِش سنگ فرش باشه و ما هم جوراب به پا، هی سُر بخوریم از این طرف به اون طرف؛ وقتی هم قیافه آدمهایی که از ضریح جدا شده بودند و چشمای خیسشون رو می دیدیم نمی دونستیم علت این اشکا چیه؟یا وقتی می خواستیم ضریح رو ببوسیم حکمت این نخ ها که بسته شده بود رو نمی فهمیدیم...
اما حالا که بزرگ شدیم گنبد و بارگاه یا ضریح رو که می بینیم بی اختیار اشک از چشمامون جاری میشه و دوست داریم بند یا نخی رو به ضریح گره بزنیم حالا می فهمیم اون اشکا محبت بودن و این گره ها دلهاست که به ضریح پیوند خورده...
حالا به بچه هامون چیزی نمی گیم مثل مامان باباهامون؛تا اونا بازی شون رو بکنن ما هم عقده دل باز کنیم....
التماس دعا
زکیه تولایی
:: برچسبها:
دعا ,
یاد ,
:: بازدید از این مطلب : 918
|
امتیاز مطلب : 20
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4